وقتی تجربه های دیگران رو میخونم که چقدر دلنشین بوده واقعا لذت می برم .
مثلا از ازدواج ساده شون نوشتن یا از بچه داری های مادرشون در سن های 40 سالگی .
اینا لذت بخش هستن . نمیدونم شاید برای من اینجوری هست .
شاید یکی دیگه بخونه بگه وااااا تو 40 سالگی بچه آورده ؟؟؟؟
ولی بنظرم این مهمه که دید انسان نسبت به زندگی چقدر شیرین و گذراست
که میدونه این دنیایی که الان توش نفس میکشه یه گذره . اصل ، انجام وظیفه ست .
زندگی انسان به دید آدم بستگی داره . یه کانال عالی دارم توی ایتا .
به نام دوتا کافی نیست . از اطرافیانم هم دیدم که عضوش هستن .
بهتون توصیه میکنم حتما عضوش شید . مطالبش عالی هست .
من متولد دهه 70 هستم ولی شاید برای منی که با تفکر دوتا بسه یا فرزند کمتر زندگی بهتر ،
بزرگ شدم و خودمون هم دو تا بچه بودیم ، الان یه دریچه جدید با یه دید جدید باز شده باشه .
چون بالاخره این تفکر دوتا بسه ، تو گوشه ذهن هامون جا خوش کرده
و داره کم کم از ذهن من و بقیه درمیاد .
من بچه خیلی دوست دارم و میخوام کلی بچه داشته باشم که تو زمستونا
یکیشون از دستشویی دربیاد و لرزون لرزون بره طرف بخاری و از سرما داد بزنه
وااااای یخ کردم در عین حال یکی جلوی تلویزیون با پاهاش داره دوچرخه میزنه
و یکی دیگه موهای عروسکشو شونه میکنه و کلی بچه دیگه ...
ولی یه ناخودآگاهی تو ذهنم هست که الان که دوتا بچه دارم ،
و میخوام بیشتر بشن ان شاالله ، انگار میخوام پا روی خط قرمز بزارم .
ولی میدونم که خط قرمزی در کار نیست . این دقیقا مثل یادگیری زبان توی خوابه .
باقیمانده ی افکار فرزند کمتر زندگی بهتر توی ناخودآگاه ما رسوب کرده
و باید این مرز شکسته بشه . چند نفری مثل من که بشکنن بقیه هم مرزشکن میشن ...
ان شاءالله