دل کندن سخته . . .

خیلی سخته دل بِبُرّی از عزیزت ...

امروز فقط روضه ی حضرت رباب سلام الله علیها ، آرومم کرد .

فقط یاد اینکه حکمت بوده آرومم کرده .

چی کشید بی بی رباب !

ما میگیم بی بی ! چون به خانومایی که مسن هستن و دنیا دیده هستند میگن بی بی .

به حضرت رباب سلام الله علیها میگیم بی بی ، چون خیلی درد و غصه و غم داشتن .

شیرین زبونیای شیر خوارشون رو دیدن .

کلی روزها رو با هم بودن .

شیر بهش میدادن .

خنده هاشو دیدن .

ولی تو کرب و بلا ، وقتی ببینی پسرت ، نیست . سرش بالای نیزه ست . گلوی طفل شش ماهه مگه چقدره ؟!

دیگه پسرت نیست .

رفته پیش‌فرشته ها ...

امروز با هر چقدر درد که تو سینه م بود ، اشکام رو پاک کردم ، چندبار خندیدن رو تمرین کردم ،

تا وقتی میرسم پیش بچه هام ، با قیافه ی معمولی ، بهشون بگم ، نی نی کوچولوی دو ماه مون که شب و روز

بهش‌میگفتید نی‌نی شب بخیر ، نی نی صبح بخیر ، نی نی صبحونه خوردی ؟ نی نی دست و صورت شستی ،

نی نی مون رفته پیش فرشته ها .  . . رفته کاراشو بکنه دیگه بیاد پیشمون بمونه . دیگه وقتی‌بچه هام اومدن گفتن وااای نی نی سلام ، گفتم بچه ها ! دیگه نی نی نیست !!! رفته پیش فرشته ها . . . چیزی دیگه تو دلم نیست !

و میخندیدم. . . .جوک میگفتم . . . خاطره تعریف میکردم و با هربار نگاه و نفس ، با هر لقمه ،‌بغضم رو قورت میدادم .

و میخندیدم . . .

و میخندیدم . . .

برامون دعا کنید .