چون نیّت بر انجام کاری ، قوی باشد ، هیچْ بدنی احساسِ ضعف و ناتوانی نمی کند.

۷ مطلب در مهر ۱۳۹۸ ثبت شده است

التماس دعا

التماس دعا

 

دلم گرفته !

 

عجیب !

 

 ولی نه غریب!

 

شاید آشناست این دل گرفتن ها که به مرور زندگی کم و کمتر شدن !

 

عکس شهدا رو که میبینم دلم ضعف میره ! برای روز هاشون برای دل هاشون !

 

میبینم چقدر عقبم چقدر زیااااد !

 

انقدر که حتی نمیتونم یه شب خودم رو مجبور کنم که پاشم و نماز شب بخونم !

 

اوایل میگفتم هر دری بسته شه در های دیگه باز میشه . باید دیدم رو درست کنم !

 

 درست شد ... درهای بزرگتری به روم باز شد خداروشکر ولی

 

طعم پرواز نماز شب رو قبلا چشیده بودم . الان میخوامش .

 

میخوام پرواز کنم ! ولی انگار خیییلی سنگین شدم !

 

سنگین ! کرخت ! دنیایی مادی!

 

خیلی وقتا میگم تا شهادت خیلی فاصله هست !

 

من لایق نیستم ولی گاهی تو ذنم میاد که ناامیدی بزرگترین گناه و تنها گناهیه که خدا نمیبخشدش!

 

نمیدونم چی کار کنم !

 

دنیا سخته !

 

زندگی سخته !

 

کاش همتم بالا بره و بتونم این گرد کرختی رو از وجودم بتکونم

 

تا لایق گرد کربلا بشم . تا نسیم بهشتی وجودم رو نوازش بده !

 

شاید شروعش از همین حالا باشه .

 

با کوچیکترین قدم ها ...

 

التماس دعا...

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
فاطمه محمدی

زندگی ما ، ما هستیم نه دیکته ای از غرب ...

 

امروز هم سپری شد ...

 

گاهی با خودمون میگیم یه روز عالی بسازیم

 

ولی از جریاناتی که ناگهانی درش قرار داده میشیم

 

بی اطلاعیم

 

و این قدرت مدیریت و درک ما از خودمون و عقایدمون رو میطلبه .

 

راستش امروز نمیدونم ،

 

شاید برای چندمین بار در زندگیم ، احساس تنهایی و غریبی کردم

 

ولی نه حس تنهایی به معنایی که کسی همدمت نباشه .

 

نه !

 

احساس تنهایی در عقیده کردم .

 

با تمام جونم درک کردم شبیخون فرهنگی رو

 

و اینکه واکسینه شدن در برابر این ویروس چقدر مهمه !

 

از امام صادق علیه السلام توی کتاب خصائص المومنین

 

خوندم که شیعیان ما کر و لالند .

 

نمیدونم شاید هر کسی برداشتی از این حدیث داشته باشه

 

ولی برداشت من این بود

 

و امروز تونستم به بخشی از اون عمل کنم

 

و فهمیدم چقدر بقیه از رفتار من حس نادانی

 

رو برداشت میکنن در حالیکه منظور من و امثال من

 

اینه که به قولی بزنیم کوچه چپی تا فضای

 

روحانی مهمونیمون تخریب نشه .

 

مهمونی هم یه فضای روحانیه . چون میهمان برکته !

 

صداهایی که به در و دیوار خونه میخوره

 

همه تو جون و بطن و اتم به اتم خونه میشینه .

 

برای همینه یه خونه ای حس آرامش داره

 

یه خونه ای حس کسالت یه خونه ای شادی پر هیجان یه خونه ای غم و تشویش و ...

 

بگذریم از اینکه همه فکر کنن من نادونم یا به مد نیستم .

 

بیاید دور بریزیم همه ی تفکرات غربی رو ....

 

زندگی ما ، ما هستیم نه دیکته ای از غرب ...

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
فاطمه محمدی
فقط قبولم کن ، به آتش میکشم خودم را

فقط قبولم کن ، به آتش میکشم خودم را

 

تو فقط قبول کن .

من همه ی عالم را می بخشم .

تو فقط مرا بپذیر .

هرچه بقیه ی اهالی مردم بگویند ، بگویند !مهم نیست .

تو مرا در حریمت وارد کن .

غیر از تو و راهت ، چشمانم کور می شوند .

تو فقط قبولم کن یا حسین علیه السلام

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
فاطمه محمدی
پذیرش ذهن

پذیرش ذهن

 

تو باید صبور باشی !

حق انتخاب داشتی و بهترین گزینه رو برگزیدی ، پس جانانه پاش بمان !

در بین همه ی نامتعادلی ها ، تو رنج خوب را برگزیدی برای خدایت .

پس تلخ نشو . بگذار خدا از دیدنت لذت ببرد و مباهات کند.

برای فرزندانت آرامش باش .

وقتی بپذیری هرچندتا فرزند داشته باشی ،

برایشان در ناخوداگاه ذهنت برنامه ریزی میکنی .

فقط باید پذیرفته باشی .

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
فاطمه محمدی
رسم عاشق

رسم عاشق

 

گااهی ...

 

نمیدونم چرا توی دلم غوغایی شده .

 

از نوجوونی هام عادت داشتم یه کتابی رو که بر میداشتم تا

 

بخونم تا تمومش نمیکردم ، نمیتونستم زمین بزارمش .

 

سر خرید کتاب و انتخاب خواندنی ها هم خیلی حساس بودم .

 

دیشب یه رمانی رو انتخاب کردم و خوندم به نام رویای وصال !

 

همون داستان حسنا و سید طوفان ... عجیب به دلم نشست .

 

کل دیشب رو نخوابیدم و رمان رو امروز صبح تموم کردم .

 

راست میگه ! تو راه عشق به همین راحتی ،

 

هر کاری دلت خواست نمیتونی انجام بدی .

 

مقام رضا ،خیلی سخته و این که آدم همیشه توجهش باشه

 

بهمون کمک میکنه .

 

نمیدونم ! هر چی به اربعین نزدیک تر میشیم ،

 

درونم یه چیزی به جوشش میفته . شاید میخوام برم و خودم رو رها کنم .

 

خدایا ! منم بخر . منم به حریمت وارد کن . خدا میفرماید که

 

من راحتی رو توی بهشت قرار دادم ولی

 

مردم اونو توی دنیا جستجو میکنن . و مسلما بهش نمیرسن چون اینجا نیست !

 

 

منم چندی میشه که به اطرافیان در حد کمتر از قبل توجه کردم .

 

دیگه خبری از ایثار و سختی کشیدن خودم به خاطر بقیه نبود .

 

دیگ خبری از معامله هام با خدا و لبخند های ظاهریم نبود .

 

هرچی میخواستم برای خودم بود . میخواستم برم کربلا تو

 

راه راحت لذت ببرم . انگار اومدم تفریح که بتونم خوب زیارت کنم .

 

الان میبینم اون هوس بوده . من دنبال امام حسین نبودم .

 

دنبال لذت زیارت خودم بود . چقدر دقیق دل آدمو میبرن .

 

کاش دلمونو بدیم . گاهی قدیم قدیما میگفتم امام حسین

 

من دلمو کادو پیچ دادم به شما . توروخدا نگهش دارید .

 

بعضی وقتا هم میبینم چقدر راه هست تا من برسم .

 

چقدر سخت است . چقدر فراز و نشیب دارد

 

و از همه مهمتر چقدر وجود میخواهد !

 

 

خدایا ! منو برای خودت نگهدار . تو حریمت قبولم کن ...

 

سخته به خداوندیت بدون تو زندگی کردن .

 

قبولم کن خاص شم برات . از چشم بقیه بیفتم و خاص برای تو باشم .

 

رسم عاشق نیست با یک دل دو دلبر داشتن

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
فاطمه محمدی
باید بلند شد

باید بلند شد

 

گاهی خودمون، عاملِ این هستیم که در کنج بنشینیم

 

و از زمین و زمان بهمون فشار وارد بشه و ...

 

گاهی خودمون هستیم که با رعایت نکردنِ محدودیت ها

 

و خطوط قرمز و نارنجیِ شخصیتِ

 

خودمون ، باعث میشیم که بقیه از خطِ قرمز ها هم فراتر بروند

 

و فکرِ ما رو مشغول کنن.

 

این خودِ ما هستیم .

 

یک فردِ منحصر بفردِ مستقلِ کامل .

 

که برای زندگی شخصی و خانوادگی و اجتماعیمون تصمیم های

 

اساسی و پایه ای میگیریم .

 

از دانشگاه رفتن گرفته تا ازدواج ،که مهمترین تصمیمِ زندگیمونه بنظرم .

 

بهتره برای برنامه ریزی های زندگیمون، جو زده عمل نکنیم .

 

با فکر و با درنظر گرفتنِ همه ی روحیات خودمون یک برنامه بریزیم .

 

خیلی وقتا اگه تو حالِ بدمون یکی بیاد کمکمون ، بدتر میشیم .

 

چون تلاشی برای تغییر حالتمون نمی کنیم و

 

اون نفر، داره همه کارهای ما رو انجام میده .

 

ما بدتر خودمون رو چتر میکنیم و می افتیم .

 

این طول میکشه تا حالمونو خوب کنه .

 

پس باید رو پاهای خودمون وایسیم .

 

مستقل . بدون انتظار و توقع داشتن از کسی .

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
فاطمه محمدی

اولین نوشته

                                                                    سلام


این اولین نوشته ی من توی وبلاگ بیان هست . قبلا وبلاگ نویس بودم ولی بنا به مسائلی نشد که ادامه پیدا کنه . بارها وبلاگ ساختم و بعد از مدتی حذفش کردم . ولی الان میبینم شاید اگه همه ی تلخی هاش رو هم نگه میداشتم و ادامه میدادم الان یه وبلاگ پر و پیمون داشتم و یه کار فرهنگی خوب میتونستم انجام بدم . ولی خلاصه اینکه یه مادر هستم . مشغله های خاص خودم و مادر بودن و خانه داری و همسرداری رو دارم و احتمالا بشه گفت سرم خیلی شلوغه . مثل شما که شاید کارمند باشی و دغدغه ی کار فردات رو داشته باشی . شاید مربی آموزشگاه رانندگی باشی و فکر تمیزی لباس هات که هر روز باید بشوریشون . شاید محصل باشی و مثل گذشته من به فکر ژوژمان هات باشی . شاید فکر میکنی کار الانی که داری از همه کارها مهم تره و همه ی کارها گردن خودته . ولی با گذشت زمان میبینی کار امروزت زیاد هم سنگین نبوده فقط نیاز به برنامه ریزی داشته . کافیه الانت رو با چند سال قبل مقایسه کنی . مثلا خوابت رو مثلا نوع برنامه ریزی هات رو . مثلا عزم خودت رو بسنجی و هزار چیز منحصر بفرد دیگه . ولی هر چی میشه اینو بدون که تو منحصر بفردی توی همه چیز

                                                               

                                         

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
فاطمه محمدی